Abstract: (14763 Views)
پژوهش های معناشناختی بر این باور است که کلمات از معانی مشترک وضعی شکل میگیرند که هدف آن، اطلاعرسانی و تبادل اندیشه است سپس این کلمات در سیر تحولات معنایی، معانی عاطفی فردی را ایجاد مینمایند تا نقش اثرگذاری و بلاغی زبان شکل گیرد. اگر معانی را مجموعهای از شبکه های شعاعی بدانیم، این مجموعه از یک مرکز و خطوط حاشیهای تشکیل میگردد؛مرکز دایره، معانی ثابت وضعی را در بر میگیرد و خطوط جانبی متشکل از سایه ی معناها، معانی فرعی را به وجود می آورد. این معنا، زاییدهی ارزش های عاطفی و عناصر بافتبنیان در موقعیتی کاربردگرا است. معانی حاشیه ای، ابتکار نوینی به شمار نمیرود بلکه در پژوهش های کهن فقهی، اصولی، و به ویژه بلاغی با نام هایی همچون «معنای معنا»، «معنای دوم»، «پیرو» و «ضمنی» وارد شده است و تمامی این اصطلاحات مترادف مصطلحات امروزی همچون هامشی، إیحائی، إنعکاسی و حاشیهای میباشد. در این مقاله سعی بر آن است تا مسائل نظری دو دوره مورد واکاوی قرار گیرد:ابتدا به شناخت معانی ثانوی در تقسیم بندی های کهن و معاصر پرداخته سپس نتایجی از آن ارائه میگردد. مسأله قابل تأمل آنکه در مباحث نظری، تضاد به چشم نمیخورد، بلکه تنها نوعی اختلاف سلیقه وجود دارد که به خاطر گرایش های فکری متفاوت است. تمامی پژوهشگران در بیان ویژگیهای بنیادین معانی فرعی با هم اتفاق نظر دارند که میتوان به مواردی اشاره نمود: ارتباط معانی فرعی با عناصر عاطفی، تبلور آن از طریق سیاق زبانی و مقامی و نقش آن در وظیفه اثربخشی. روش کاربردی در این مقاله، توصیفی- تحلیلی است که با استناد به منابع علمی ارائه شده است.
Received: 2012/10/23 | Accepted: 2013/03/18 | Published: 2013/03/21